رتبهبندی و سطحبندی دانشگاهها در سطوح ملی و بینالمللی، یکی از مهمترین مباحثی است که در سالهای اخیر اذهان مدیران، برنامهریزان و سیاستگذاران آموزشی و پژوهشی دانشگاهها را به خود مشغول داشته و برنامههای آنها را تحت تأثیر قرار داده است. امروزه نه تنها مدیران بخشهای دانشگاهی، بلکه کارفرمایان بخشهای جامعه و صنعت که بدنبال جذب دانشآموختگان شایستهتر هستند، همواره رتبه دانشگاهها را در نظامهای رتبهبندی بینالمللی رصد میکنند. از همین رو، داوطلبان و مشتاقان تحصیل نیز از رتبه دانشگاهها به عنوان یکی از تعیینکنندهترین شاخصها برای انتخاب دانشگاه مورد نظر خود یاد میکنند. بنابراین، امروزه این واقعیتی انکارناپذیر است که حضور یک دانشگاه در رتبههای برتر، اعتبار و جایگاه علمی آن دانشگاه را تعیین میکند و فرصتهای بیشتری را برای نقشآفرینی، تأثیرگذاری و کسب موقعیتهای بهتر در سطح ملی و بینالمللی در اختیار آن قرار می دهد. لذا این انتظار دور از ذهن نیست که دانشگاهها با اتخاذ تدابیری مناسب، برای کسب رتبههای عالیتر تلاش کنند. با وجود این، موشکافی در نتایج ارائه شده توسط نظامهای رتبهبندی و سطحبندی موجود، این مسائل مهم را مطرح که «آیا به راستی دانشگاهی که رتبه نخست را در رتبهبندیها و سطحبندیهای کلان موجود کسب میکند، در تمامی رشتهها و زمینههای علمی و فناوری، برترین است»؟، در این صورت، «آیا میتوان اطمینان داشت که چنین دانشگاهی، از توانمندیها و شایستگیهای لازم برای مشارکت در تمامی زمینهها و حوزههای تخصصی علم و فناوری برخوردار است»؟» بیتردید هیچ ذهن تحلیلگری نمیتواند به این سؤال پاسخی مثبت بدهد؛ چرا که در عمل، هیچ دانشگاهی حتی اگر در رتبۀ نخست نیز قرار گرفته باشد، بازهم قادر نخواهد بود در تمامی حوزههای موضوعی حرف اول را بزند و در همۀ گروههای تخصصی خود، حائز رتبۀ نخست شود. بنابراین، بازهم این مسائل به قوت خود باقی میمانند که «اگر نتوان به نتایج رتبهبندیها و سطحبندیهای موجود برای شناسایی گروههای تخصصی برتر دانشگاهی تکیه کرد، این رتبهبندیها چه فایده و کاربردی خواهند داشت»؟و «چگونه میتوان انتظار داشت نتایج این رتبهبندیها به عنوان ابزاری مؤثر، در اختیار سیاستگذاران و برنامهریزان علم و فناوری قرار گیرد و آنها را قادر سازد تا دانشگاههای توانمندتر را بهتر شناسایی کنند و از مشارکت بیشتر آنها در حوزههای گوناگون علم و فناوری بهرهمند شوند»؟ اگرچه ارائۀ پاسخهای تفصیلی به این مسائل، نیازمند انجام پژوهشهای دامنهدار در حوزۀ علمسنجی است، اما بهترین پاسخ قابل ارائه در اینجا میتواند این باشد که رتبهبندیها و سطحبندیهای فعلی، به دلیل در نظر داشتن رویکردی کلان در رتبهبندی و بسنده کردن به ارائه رتبه کلی دانشگاهها، به تعبیری باید به عنوان رتبهبندیهایی "نیمهتمام" تلقی شوند و نباید بر اساس نتایج ناتمام آنها، در خصوص توانمندیهای تخصصی گروههای دانشگاهی به قضاوت پرداخت. بنابراین، برای تکمیل و تبدیل شدن نتایج این نظامهای رتبهبندی کلان به نتایجی قابل اتکا و کارا در امور تخصصی، باید رویکردها و شاخصهای آنها مورد بازنگری و بازبینی جدی و اساسی قرار گیرد و فرایندهای اجرایی آنها تا ارائۀ نتایج رتبهبندی گروههای تخصصی دانشگاهی استمرار یابد. به بیانی دیگر، فرایندها و شاخصهای نظامهای رتبهبندی موجود در صورتی میتوانند کاراتر و اثربخشتر عمل کنند که رتبهبندی دانشگاهها را بهطور همزمان در دو سطح خُرد و کلان در دستور کار خود قرار دهند. در رویکرد خُرد بر اساس دیدگاهی موضوعمحور، رتبهبندی گروههای آموزشی/ پژوهشی دانشگاهها در دستور کار قرار گیرد و رتبه هر گروه تخصصی دانشگاهی نسبت به رتبۀ گروههای تخصصی مشابه در سایر دانشگاهها مشخص شود. سپس بر اساس رویکرد کلان، رتبه کلی هر دانشگاه بر مبنای رتبۀ متوسط مجموع گروههای تخصصی هر دانشگاه تعیین شود. در این صورت، نتیجه رتبهبندیهای خُرد در سطح ملی و تخصصی از کاربردهای بسیار مؤثرتری برخوردار خواهد بود و میتواند نتایج اطمینانبخشتر و قابلاعتمادتری را به منظور شناسایی و جلب مشارکت با گروههای دانشگاهی برتر و واگذاری امور مهم، اولویتدار و تخصصی به آنها در اختیار نظام علم و فناوری قرار دهد. علاوه بر این، نتایج رتبهبندیهای خُرد میتواند در زمینههایی همچون جذب دانشجویان و اعضای هیئت علمی بینالمللی و همچنین تقویت همکاری و تحرک علمی بینالمللی دانشگاهها، بسیار مؤثر عمل کند. در کنار آن، نتایج رتبهبندیهای کلان میتواند به منزله یک نماد و پشتیبان در سطح بینالمللی عمل کند و قدرت و توانمندی علمی دانشگاهها و کشورها را در سطحی کلی به نمایش بگذارد. با وجود این، نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که مقوله رتبهبندی و سطحبندی دانشگاهها از مقولههایی همچون ارزیابی بهرهوری علمی یا شایستگی علمی دانشگاهها جدا است و نباید رتبه بهتر یک دانشگاه را به منزلۀ بهتر بودن بهرهوری یا شایستگی علمی آن در نظر گرفت؛ چرا که به عنوان مثال، میزان بهرهوری علمی هر دانشگاه، پس از انجام عملیات نرمالسازی و تعیین نسبتِ هر یک از فعالیتهای دانشگاه به مؤلفههایی همچون تعداد دانشجو، تعداد عضو هیئت علمی، سابقه فعالیت، جامعیت یا تخصصی بودن دانشگاه و مانند آن تعیین میشود؛ چه بسا پس از نرمالسازی شاخصها مشخص شود که بهرهوری علمی یک دانشگاه کمجمعیت و جوان به مراتب از دانشگاهی بزرگ و قدیمی، بیشتر بوده است. بنابراین، شناسایی میزان بهرهوری علمی دانشگاهها، حتی پس از در دسترس قرار گرفتن نتایج رتبهبندیهای خُرد و کلان، مستلزم انجام تجزیه و تحلیلهای عمیق علمسنجی بر روی نتایج رتبهبندیها است.