خاصه, علی اکبر, اصغریان, نرگس, تاج الدینی, اورانوس, سادات موسوی, علی, قاضی زاده, حمید. (1398). شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش طیفسنجی سال انتشار منابع. پژوهش نامه علم سنجی, 5(9), 161-184. doi: 10.22070/rsci.2019.3710.1230
علی اکبر خاصه; نرگس اصغریان; اورانوس تاج الدینی; علی سادات موسوی; حمید قاضی زاده. "شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش طیفسنجی سال انتشار منابع". پژوهش نامه علم سنجی, 5, 9, 1398, 161-184. doi: 10.22070/rsci.2019.3710.1230
خاصه, علی اکبر, اصغریان, نرگس, تاج الدینی, اورانوس, سادات موسوی, علی, قاضی زاده, حمید. (1398). 'شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش طیفسنجی سال انتشار منابع', پژوهش نامه علم سنجی, 5(9), pp. 161-184. doi: 10.22070/rsci.2019.3710.1230
خاصه, علی اکبر, اصغریان, نرگس, تاج الدینی, اورانوس, سادات موسوی, علی, قاضی زاده, حمید. شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش طیفسنجی سال انتشار منابع. پژوهش نامه علم سنجی, 1398; 5(9): 161-184. doi: 10.22070/rsci.2019.3710.1230
شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش طیفسنجی سال انتشار منابع
1استادیار گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه پیامنور
2کارشناس ارشد اطلاعات و دانششناسی دانشگاه پیامنور
3استادیار گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان
4. استادیار گروه کتابداری و اطلاعرسانی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
5. استادیار گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه پیامنور
چکیده
هدف: هدف از انجام این پژوهش، شناسایی سیر تکاملی و تاریخی پژوهشهای حوزه کاردرمانی با استفاده از دو تکنیک علم سنجی به نامهای RPYS و RPYSCO است. روششناسی: این پژوهش از نظر هدف، از نوع پژوهشهای کاربردی علمسنجی و از نظر گردآوری اطلاعات، توصیفی است. دادههای پژوهش را تعداد 7592 مقاله در حوزه کاردرمانی که در بازه 20 ساله (1998-2017) در نمایهنامههای کلاریویت آنالیتیکز (SCI-Expanded، SSCI، A&HCI و ESCI) نمایه شدهاند، تشکیل میدهد. جهت تجزیه و تحلیل دادههای این پژوهش همه آثاری که در قسمت فهرست منابع این مقالات درج شده بودند، با استفاده از نرمافزار CRExplorer مورد تحلیل قرار گرفت. یافتهها: یافتههای این مطالعه نشان میدهد که در بازه زمانی 1900-2000، در مجموع، حوزه کاردرمانی 11 جهش تاریخی را بهترتیب در سالهای 1910، 1919، 1922، 1943، 1948، 1965، 1969، 1972، 1975، 1979 و 1998 شاهد بوده است. عنوان پرارجاعترین آثار در بازههای زمانی مورد بررسی، به سازمان بهداشت جهانی، گراف و همکاران (2006) برای پژوهش «کاردرمانی برای بیماران مبتلا به زوال عقل و مراقبت از آنها» و همچنین مقالۀ فلشتین و همکاران (1975) با عنوان «آزمون کوتاه وضعیت ذهنی: یک روش عملی برای طبقهبندی وضعیت شناختی بیماران برای پزشک» تعلق گرفته است. نتیجهگیری: نتایج این پژوهش حاکی از آن است که تمام جهشهای معرفی شده به دو روش RPYS و RPYS-CO در حوزه کاردرمانی مقاله محور بودهاند.
امروزه در میان رشتههای حوزه پزشکی، کار درمانی بهعنوان یکی از شاخههای مهم در امدادرسانی و توانبخشی به افراد اهمیت خاصی پیدا کرده است. کاردرمانی یکی مهمترین بخشهای فرایند توانبخشی است. کاردرمانی در واقع هنر بهکارگیری فعالیتهای هدفمند جهت دادن انگیزه کافی برای انجام و ادامه درمان و ارائه تمرینهای کاربردی مناسب درمانی بهمنظور پیشگیری از ناتوانی و حل مشکلات عملکردی افراد ناتوان و معلول و کسب حداکثر استقلال عملکردی این افراد است. این خدمات در محدوده مشکلات فیزیکی و روانی قرار دارند (سورگارد[1] و همکاران، 2001). در واقع زیر بنای کاردرمانی در ارتباط با اختلالات روانی– اجتماعی آن است که انسان دارای این توانایی میباشد که بتواند بر سلامت خود از طریق فعالیت تأثیر بگذارد (بلانچارد و کوهن[2]، 2005).
به بیان سادهتر، کاردرمانی عبارت است از استفاده از فعالیتهای هدفمند برای افرادی که در اثر آسیب یا بیماری دچار محدودیت اختلال عملکرد روانی، اجتماعی، رشدی یا اختلال یادگیری شدهاند، به منظور ایجاد حداکثر استقلال، جلوگیری از ناتوانی و حفظ سلامتی. این حرفه شامل ارزیابی، درمان و مشاوره است (کیس-اسمیت[3] و همکاران، 2010). مداخلات کاردرمانی غیردارویی بوده و ابزار آن فعالیتها و تمریناتی است که با آسیب یا بیماری افراد دچار محدودیت در کارکردهای روانی، فیزیکی، اجتماعی و رشدی متناسب میباشد. این فعالیتها در برگیرنده تمام ابعاد زیست شناختی-روانشناختی-اجتماعی انسان است و هدف نهایی آن ارتقاء سلامت، استقلال و کیفیت زندگی میباشد (کلینسی و کلرک[4]، 1990). ارائه خدمات ویژه کاردرمانی شامل موارد متنوعی از جمله آموزش مهارتهای زندگی روزمره، ایجاد و توسعه مهارتهای درکی- حرکتی، توسعه مهارتهای بازی و پیش حرفهای و تواناییهای اوقات فراغت، طراحی، ساختن یا بکار بردن وسایل کمکی و ارتزها و پروتزها، انتخاب وسایل نظافتی، استفاده از صنایع دستی که به طور ویژه به منظور افزایش عملکرد طرح شده است، توصیف و تفسیر آزمونها مثل ارزیابی قدرت عضلانی، ارزیابی دامنه حرکتی، و نیز تطبیق محیط برای فرد معلول میشود. این خدمات به طور فردی، گروهی یا در سیستمهای اجتماعی ارائه میگردد (براونسون و اسکافا[5]، 2001). حرفه کاردرمانی خدمات ارزندهای را درباره درمان انواع مشکلات جسمی، ذهنی و روانی به طیف وسیعی از بیماران از تولد تا مراحل انتهایی زندگی را ارائه میدهد. بنابراین این حوزه در دنیای امروز با ظهور انواع بیماریهای روانی، جسمی و ذهنی گسترش بیشتری یافته است. بهطوریکه مطالعه در خصوص جنبههای مختلف آن همواره یکی از زمینههای پژوهشی مهم در حوزه پزشکی محسوب میشود و میتواند خاستگاه انجام پژوهشهای پراهمیتی در این حیطه باشد.
محصول این پژوهشها منجر به ارزیابیهای تمرین-محوری میشوند که از نظر روایی و پایایی قابلیت سنجش دارند؛ همچنین، این پژوهشها در راستای ارائۀ رهنمودهای مداخلهای انجام میشود که میتوان اثربخشی آنان را بر روی بیماران سنجید (برون[6]، 2011). امروزه مجلههای حوزۀ کاردرمانی از نظر تعداد نسبت به قبل افزایش چشمگیری داشتهاند؛ به همین دلیل پژوهشهای این حوزه در دو دهۀ اخیر از رشد بالایی برخوردار بودهاند (گاتمن، برون و هو[7]، 2017). بررسی و تحلیل این پژوهشها بهطورکلی، و تجزیه و تحلیل فهرست منابع استنادشونده با تأکید بر سال انتشار این منابع، بهطور اخص، میتواند منجر به آشکارسازی خاستگاههای تاریخی و برجسته در یک حوزه پژوهشی خاص گردد.
با توجه به موارد بالا و نیز این مهم که حوزه کاردرمانی بهعنوان یک رشته پزشکی در حال گسترش روزافزون است و از عمر آن بهعنوان یک رشته مطالعاتی زمان زیادی میگذرد، انتظار از پژوهشگران این حوزه این است که کمی به عقب برگشته و با بهرهگیری از ظرفیتهای مطالعاتی موجود، ضمن تحلیل نظاممند دستاوردهای کسب شده در طول این سالها، نقش و میزان اثرگذاری چهرههای اثرگذار بر ساختار فکری و روند تکامل حوزه کار درمانی را با نگاهی عمیقتر مورد بررسی قرار دهند. با توجه به مطالب فوق، مسألۀ اصلی این پژوهش پاسخگویی به این سؤال است که مهمترین آثار در روند تکامل تدریجی حوزه کاردرمانی کدامند؟
سؤالهای پژوهش
با توجه به مسئله فوق، این پژوهش جستاری است در راستای یافتن پاسخ به پرسشهای زیر:
1. بر اساس تکنیک RPYS، مشخصات مهمترین آثار و جهشها در روند تکاملی حوزه کاردرمانی چیست و به چه مباحث موضوعی پرداختهاند؟
2. بر اساس تکنیک RPYS-CO، کدام آثار و با چه موضوعاتی، بیشترین هماستنادی را با اثر شاخص داشتهاند؟
چارچوب نظری
همان طور که می دانیم، علمسنجی بر مطالعه چهار متغیر اصلی استنادات، ارجاعات، پدیدآورندگان، و انتشارات علمی استوار است. بر همین اساس، بخش گسترده ای از مطالعات علم سنجی بر مبنای استنادات و ارجاعات انجام می شود و ذیل یک مقولۀ تحت عنوان تحلیل استنادی قرار می گیرد. تحلیل استنادی نیز کاربردهای بسیاری دارد و از سال 1963 استفادههای گوناگونی از آن شده که موارد عمده آنها عبارتند از: بهبود کنترل کتابشناختی متون رشتههای مختلف، تعیین منابع هسته، گروهبندی منابع، ردگیری گسترش اندیشهها و رشد متون علمی، پیشبینی روند انتشارات، تبیین الگوی استفاده از انواع منابع در فهرست منابع و ماخذ و سیاستگذاری برای مجموعهسازی کتابخانه و مراکز اطلاعرسانی (حری، 1392). از جمله موارد مهمی که با استفاده از مطالعات تحلیل استنادی می توان بدان دست یافت آشکارسازی سیر تحول تاریخی حوزه های پژوهشی است.
فنون RPYS و RPYS-CO با همین هدف اصلی معرفی شده اند: شناسایی خاستگاه های تاریخی حوزه های علمی. با استفاده از RPYS میتوان ریشههای تاریخی حوزه های پژوهشی را نگاشت و تأثیر این خاستگاهها بر پژوهشهای کنونی را بر شمرد. مبنای این روش تجزیه و تحلیل فراوانی مآخذی است که در تولیدات علمی یک حوزه خاص و براساس سال انتشار این مآخذ مورد استناد قرار گرفتهاند. در این روش، خاستگاهها را میتوان با ایجاد برخی منحنیهای نوساندار نشان داد؛ به طوری که نقاط اوج این منحنیها بیانگر سال ها و آثاری است که به کرّات مورد استناد قرار گرفته اند.
از آنجا که معمولاً تنها بخش کوچکی از آثار موجود در یک حوزة پژوهشی خاص دربارة پیشینة تاریخی آن بحث می کنند، نوعی سستی یا تضعیف متوجه روش RPYS می شود: از بین انبوهی از منابع استنادشونده، تنها برجسته ترین و پراستنادترین آثار قدیمی در قالب جهش های مجزّا در RPYS نمود می یابند. به همین خاطر مارکس، هانشیلد، تور، و بورنمن (2017) روشِ RPYS-CO را که از تحلیل هم استنادی بهره میبرد به عنوان مکمل روش قبل معرفی کردند. در این روش، میتوان محیط استنادیِ یک ارجاعِ خاص را مطالعه کرد. به بیان ساده تر، همة مدارکی که در گذر زمان با این اثر خاص هم-استناد شدهاند شناسایی میشوند و با روش RPYS-CO تحلیل میشوند. این اثر خاص باید الزاما یک اثر برجسته و اثرگذار در حوزۀ مورد بررسی باشد. تا بتواند نتایج حاصل از RPYS را کاملتر کند (حبیبی، مختارپور، و خاصه، 1396). روش RPYS-CO بر این فرض استوار است که مدارکی که به اثر شاخص ارجاع میدهند احتمالا به سایر منابع تاریخی آن حوزه نیز استناد میدهند. به همین دلیل، در این روش، سایر مدارکی که با اثر شاخص هم استناد شدهاند مطالعه و بر اساس میزان هم استنادی در گذر زمان، آثار مهم و تأثیرگذار جدیدی شناسایی میشوند.
با توجه به مطالب فوق، به منظور کسب بینش مناسب در مورد پیشینه، روند گسترش، روشها و رویکردهای اساسی، یافتن نقاط قوت و ضعف در حوزۀ پژوهش کاردرمانی نیاز است که مطالعات و پژوهشهای انجام شده قبلی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد تا بتوان این حوزه را بهخوبی گسترش داده و بهطور عینی و بالینی از اثرات سودمند آن بهره برد؛ از طرفی بررسی همۀ پژوهشهای انجام شده در این زمینه بسیار دشوار و گاه غیرممکن بهنظر میرسد، اما میتوان سیر تکاملی این حوزه و آثار مهم و تأثیرگذار بر آن را به روشی علمی و عینی نشان داد که در این بین، روشهای از طیفسنجی سال انتشار منابع یا RPYS و RPYS-CO میتوانند به عنوان روشهایی سودمند مورد توجه قرار گیرند، زیرا آنچه که از جانب متخصصان حوزههای موضوعی دربارۀ تاریخچه و روند تکاملی آن حوزه اظهار میشود بیشتر بر مبنای مطالعاتی است که پیرامون آن حوزه در کتابها و سایر منابع نظری ارائه شده است و تا حدود زیادی جنبۀ ذهنی دارد؛ اما آنچه که بر اساس روشهای RPYS و RPYS-CO آشکار میشود بر اساس دادهها و نتایج عینی موجود است.
پیشینه پژوهش
از زمان معرفی فنون RPYS و RPYS-CO پژوهشگران چندی سعی داشتهاند کاربرد این فنون را در کشف و شناسایی خاستگاه های تاریخی حوزه های مختلف مورد مداقّه قرار دهند که در ادامه به آنها اشاره میشود.
پیشینه پژوهش در داخل
در داخل کشور، تا کنون با استفاده از فنون RPYS و RPYS-CO ریشههای تاریخی حیطههای موضوعی مختلفی از جانب پژوهشگران بررسی شدهاند. نخستین بار سهیلی و خاصه (1394) در مطالعهای به بررسی خاستگاههای تاریخی حوزهی رفتار اطلاعاتی با استفاده از RPYS پرداختند و نشان دادند که حوزه رفتار اطلاعاتی علاوه بر روانشناسی تا حدی نیز تحت تأثیر آثار روش شناختی کمّی و کیفی (مثل گراندد تئوری و کریتیکال اینسیدنت) بوده است. علاوه بر این بعضی نظریهها و کارهای نظری نیز بر این حوزه اثر گذاشتهاند.
بیرانوند و خاصه (1395) در پژوهشی با روش RPYS، مهمترین آثار تاریخی در حوزه وب معنایی را شناسایی کردند و نشان دادند که در قرن بیستم حوزه وب معنایی شاهد شش جهش مهم بوده است که به ترتیب در سالهای 1962، 1965، 1975، 1979، 1983، و 1995 روی داده است. نتایج پژوهش آنان مبیّن آن بود که حوزه وب معنایی تحت تأثیر آثاری از مباحث مختلف از جمله زبانشناسی، بازنمون دانش، و هوش مصنوعی بوده است.
حبیبی، مختارپور، و خاصه (1396) با استفاده از فنون RPYS و RPYS-CO سیر تکاملی و تاریخی پژوهشهای حوزهی کارآفرینی را مطالعه کردند. یافته ها نشان داد که در بازه زمانی 1700 تا 2000، در مجموع، حوزه کارآفرینی 15 جهش تاریخی را به ترتیب در سالهای 1755، 1759، 1776، 1803، 1848، 1871، 1890، 1911، 1921، 1934، 1942، 1973، 1990، 1994، و 2000 شاهد بوده است. عنوان پرارجاع ترین آثار در بازه های زمانی مورد بررسی، به ترتیب به کتابهای «ثروت ملل» اسمیت، «اصول اقتصاد» مارشال، «نظریه توسعه اقتصادی» شومپیتر، و مقاله مشترک شن و ونکاتارامان (2000) تعلق داشت. نتایج نشان داد که که فرایند تبادل اطلاعات در سیر تکوین و تکامل حوزه کارآفرینی، عمدتاً از کانال کتاب صورت پذیرفته است.
مختارپور و خاصه (1396) با فن RPYS مهمترین آثار تاریخی در حوزه روش پژوهش را شناسایی کردند و نشان دادند که در بازۀ زمانی 1900 تا 1980، این حوزه شاهد نُه جهش مهم بوده است که به ترتیب در سالهای 1910، 1927، 1934، 1938، 1951، 1960، 1965، 1967، و 1979 روی داده است. یافتههای پژوهش آنان، از تأثیرپذیری قابلملاحظه سیر تاریخی مباحث روش پژوهش از مطالعات حوزه روانشناسی (به ویژه، کاربرد آمار در علم روانشناسی) حکایت داشت.
موسویچلک، خاصه و سهیلی (1397) در پژوهشی با هدف کشف و تحلیل سیر تکاملی حوزۀ «خدمات و منابع مرجع» از فن RPYS استفاده کردند و مشخص کردند که حوزه خدمات مرجع در قرن نوزدهم شاهد یک جهش مهم در سال 1876 مربوط به اثر ساموئل گرین و در قرن بیستم شاهد سه جهش بوده است که به ترتیب در سال های 1964 مربوط به اثر سنجش و ارزیابی خدمات مرجع تألیف روتشاین، 1982 کتاب مقدمهای بر کار مرجع اثر ویلیام کتس، و 1986 اثر اضطراب کتابخانهای تألیف ملون روی داده است. آنها به این نتیجه رسیدند که سیر تکاملی حوزه خدمات مرجع تحت تأثیر پژوهشگرانی نظیر گرین، روتشتاین، کتز، مِلون، هِرنون، فابین، فورد، هاوارد، وایر، تیلور، و معدودی پژوهشگران دیگر بوده است.
پیشینه پژوهش در خارج
از جانب دیگر، در خارج از کشور نیز برخی پژوهشها با به بکارگیری فن RPYS و در برخی موارد همراه با CO-RPYS اقدام به مطالعۀ سیر تکاملی برخی حوزههای موضوعی کردهاند. تعداد زیادی از این پژوهشها در خارج از کشور توسط مبدعان این روش انجام شدهاند. از نظر تاریخی، نخستین بار مارکس و همکاران (2014)، ضمن معرفی فنّ RPYS، با استفاده از این روش، مطالعهای را بر روی تولیدات علمی با موضوعات گرافن و سلولهای خورشیدی انجام داده و آثار مهم در این دو حوزه را مورد شناسایی و تجزیه و تحلیل قرار دادند. در همان سال، لیدسدورف و همکاران[8] (2014) با استفاده از فن RPYS خاستگاههای حوزۀ علم سنجی را مورد بررسی قرار دادند و نشان دادند که ریشههای اولیة علمسنجی بین دهههای 1920 تا 1950 میلادی و بهویژه تحت تأثیر افرادی نظیر «لوتکا» در سال 1926 شکل گرفته و سپس، از نظر فکری تحت تأثیر موضوعاتی نظیر تاریخ علم «دو سولا پرایس»[9]، زوج کتابشناختی «میشائیل کِسلر»[10]، و نمایة استنادی «یوجین گارفیلد»[11] بهتدریج رشد یافته است.
رای و بورنمان[12] (2014) نیز با روش RPYS ریشه های تاریخی حوزۀ فلسفۀ علم را شناسایی کردند و اعلام داشتند که بیشتر آثار تأثیرگذار در این حوزه، برخلاف رشتههای علوم پایه، در قالب کتاب ظاهر شدهاند. نتایج پژوهش آنها منجر به شناسایی 7 جهش بین سالهای 1900 الی 1970 گردید. از دیگر یافتههای پژوهش آنان، اختصاص جهش تاریخی سال 1905 به مقاله انیشتین است که نشان از تأثیرگذاری آن بر در متون فلسفه علم دارد. همچنین، مارکس و همکاران (2014) با استفاده از این روش، پژوهش مشابهی بر روی تولیدات علمی با موضوعات گرافن و سلولهای خورشیدی انجام داده و آثار مهم در این دو حوزه را مورد شناسایی و تجزیه و تحلیل قرار دادند.
خاصه و مختارپور (2016) در پژوهش به بررسی منشاء تاریخی مسائل مربوط به مدیریت دانش با استفاده از فن RPYS پرداختند و نشان دادند که در طول دورههای زمانی 1900 تا 1980، هشت تحول مهم در این حوزه رخ داده است. یافتههای آنان از تأثیرپذیری قابلملاحظه سیر تاریخی مباحث مدیریت دانش از مطالعات حوزههایی همچون اقتصاد، بازاریابی، تحلیل شبکههای اجتماعی، یادگیری سازمانی و جامعهشناسی اقتصادی حکایت دارد. همچنین، پیوندخوردن نام مایکل پولانی با جهشهای سالهای 1958، 1962، و 1967، حکایت از تأثیرگذاری آشکار این چهره در سیر تکوین مباحث مدیریت دانش در خلال سالهای موردبررسی دارد.
مارکس و همکاران (2017) در پژوهشی، فنون RPYS و RPYS-CO را در حوزۀ تغییرات اقلیمی پیاده کردند و نشان دادند که در بررسی خاستگاه تاریخی موضوعات مورد نظر روش RPYS روش مناسبی است ولی بکار گیری روش RPYS-CO به عنوان مکمل موجب میشود خاستگاه تاریخی موضوع مورد نظر هم از لحاظ سال بیشترین انتشار و هم نام اشخاص مطرح در زمینه مورد نظر بهتر تتبین و تحلیل شود. هو (2017) نیز با استفاده از RPYS فرایند تکاملی و خاستگاههای تاریخی مطالعات تحلیل استنادی را بررسی کرد. یافتههای وی نشان داد که مجموعاً هشت جهش در سالهای 1955، 1963، 1973، 1979، 1981، 1990، 2005، و 2008 در این حوزه رخ داده است که مشهودترین جهش در سال 1990 رخ داده است و سالهای 2008، 2005 و 1979 به ترتیب در رتبههای بعد قرار دارند. البته، بررسیهای دقیقتر نشان داد که قبل از این که روش تحلیل استنادی معرفی شود، قواعد لوتکا و برادفورد زمینههای ظهور تحلیل استنادی را فراهم کردهاند. همچنین دهههای 1950 و 1960 دهههای شکلگیری تحلیل استنادی بودهاند که آثار سه تن از متخصصان علمسنجی به نامهای گارفیلد، پرایس، و کِسلر مبانی نظری برای شکلگیری این حوزۀ مطالعاتی را فراهم کردهاند. به طور کلّی، بر اساس تعداد مقالات و فراوانیِ فهرست منابعِ پرتکرار، افرادی همچون گارفیلد، وایت، اسمال، مکرابرتس، و پرایس نقش مهمّی در کمک به تکامل حوزۀ تحلیل استنادی ایفا کردهاند. در یکی از پژوهشهای اخیر، بالاندون[13] (2018) با اتکاء به فنّ RPYS ریشههای تاریخی اقتصاد اکولوژیک را مورد مطالعه قرار دادند و آشکار ساختند که این حوزه تأثیر بسیار کمی را از سایر پژوهشهای میانرشتهای پذیرفته است.
البته در کنار پژوهشهای فوق، لازم است به این نکته نیز اشاره شود که حوزۀ کاردرمانی نیز در موارد معدودی دستمایه کار متخصصان علمسنجی قرار گرفته است که از آن جمله میتوان به تجزیه و تحلیل کتابشناختی آثار پراستناد کاردرمانی (گاتمن، برون و هو، 2017) و تحلیل علم سنجی نشریات کاردرمانی (براون[14] و همکاران، 2018) اشاره داشت.
جمعبندی از مرور پیشینه
آنچه که از مرور پیشینههای این حوزه به دست آمده است مبیّن آن است که با توجه به پژوهشهای نسبتاً مناسبی که با به کارگیری فنون RPYS و RPYSCO انجام شده است، این فنون از کارآیی قابل قبولی برای کشف و شناسایی ریشههای تاریخی حوزههای مختلف پژوهشی برخوردارند. به طور کلی، گرچه استفاده از روشهای RPYS و RPYSCO در سالیان اخیر در حوزههای موضوعی متنوعی انجام شده، اما با توجه به کارآیی این دو روش، میتوان از قابلیتهای آن در شناسایی ریشههای تاریخی و روند تکاملی حوزههای موضوعی دیگر سود جست. با توجه به مطالب فوق، این پژوهش به بررسی شناسایی و تحلیل خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی به روش RPYS و RPYS-CO میپردازد. در این روش، خاستگاهها را میتوان با ایجاد منحنیهای نوساندار نشان داد؛ بهطوریکه نقاط اوج این منحنیها بیانگر سالی است که آثار منتشر شده در آن سال به کَرّات مورد استناد قرار گرفتهاند. شناسایی این سالها که بیشترین میزان پژوهش های انجام شده که نقش مهمی در شکلگیری حوزه مربوطه ایفا کردهاند و همچنین بررسی آثار منتشر شده می تواند به گسترش کارهای پژوهشی آینده کمک بسزایی نماید (مارکس و همکاران، 2014). البته، لازم به ذکر است که بررسی سهم و نقش تاریخی این آثار باید بهطور دقیق و توسط متخصصانی انجام شود که در حوزه مورد پژوهش دستی بر آتش دارند (خاصه و مختارپور، 2016). با توجه به مطالب گفته شده، پژوهش حاضر در صدد آن است با استفاده از فنون RPYS و RPYS-CO خاستگاه های تاریخی رشتۀ کاردرمانی را شناسایی نماید.
روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر بر حسب هدف از نوع کاربردی علمسنجی و بر حسب گردآوری اطلاعات، توصیفی است. جامعه آماری این پژوهش، را کلیه مقالات موجود در پایگاه استنادی کلاریویت آنالیتیکز[15] در حوزه کاردرمانی تشکیل میدهد. بهمنظور بازیابی رکوردهای کاردرمانی (شامل مقالات پژوهشی، مقالات مروری و مقالات همایش) که به زبان انگلیسی در نمایه نامههای کلاریویت آنالیتیکز ESCI) و A&HCI،SSCI ، SCI-Expanded) در بازۀ 20 ساله ( 1997 تا 2017) منتشر شدهاند از اصطلاحات «occupational therapist»، «occupational therapy» و «occupational therapists» بهعنوان کلمات کلیدی در فیلد موضوع[16] کلاریویت آنالیتیکز استفاده شد. رکوردهای بهدست آمده در بستههای 500 تایی بارگیری شدند. نهایتاً 7592 مقاله به دست آمد که مبنای تجزیه و تحلیلهای این پژوهش قرار گرفت. با توجه به حجم نسبتاً مناسب تعداد رکوردهایی که در این پژوهش بهدست آمده است، به نظر میرسد انتخاب بازۀ بیست ساله تا حدود زیادی قابلیت ارائۀ تصویری نزدیک به واقعیت را دارد باشد.
برای تجزیه و تحلیل داده به ابتدا روش RPYS بر روی رکوردهای به دست آمده پیادهسازی شد؛ به طوری که تمامی فهرست منابع به کار رفته در مقاله استخراج شد و با استفاده از نرم افزار CRExplorer تجزیه و تحلیل شد. نتیجة این بخش از پژوهش منجر به شناسایی آثار تاریخیِ مهم و تأثیرگذار بر سیر تکامل پژوهشهای حوزهی کاردرمانی گردید؛ که این آثار به لحاظ محتوایی نیز مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به یافتههایی که از بخش نخست به دست آمد، در مرحلهی بعد، روش RPYS-Cکه به تازگی توسط مارکس و همکاران (2017) معرفی شده است روی رکوردهای حوزهی کاردرمانی به کار رفت. این روش بر مبنای هم استنادیهای یک اثر شاخص استوار است. بر همین اساس، ابتدا با استفاده از نتایج مرحلۀ نخست، مقاله فیشتین و همکاران (1975) به عنوان مقاله شاخص در حوزه کاردرمانی شناسایی شد. مقاله مذکور هم به لحاظ قدمت و هم از نظر تعداد استناد جزو آثار متمایز در حوزه کار درمانی به شمار می رود. با استفاده از روش RPYS-CO، میزان هم استنادی سایر منابع با مقالهی شاخص (مقاله فیشتین و همکاران) در گذر زمان مورد بررسی، ارزیابی، و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با ترکیبی از RPYS-CO و RPYS سعی گردید روشهای آثار تاریخی و تاثیرگذار در حوزهی کاردرمانی به روشی علمی شناسایی شوند و بینش نسبتاً جامعی از سیر تکاملی این حوزه به دست آید. در این پژوهش، به تأسی از پژوهشهای پیشین، نتایج مربوط به تجزیه و تحلیل یافتههای حاصل از تکنیک RPYS در بازههای زمانی جداگانه (1900-1950، 1951-1980 و 1981-2000) ارائه میشود. لازم به ذکر است که انتخاب این بازههای زمانی به این صورت به علت توزیع کمی متناسب مقالات و منابع آنها در بازههای مورد احتساب بوده و همچنین در این پژوهش به دلیل کم بودن تعداد استنادات قبل از بازه زمانی 1900، مطالعات بعد از این سال را در نظر گرفته شده است.
یافتههای پژوهش
جهت تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش تمامی منابع استفاده شده در 7592 عنوان مقاله نمایه شده در کلاریویت آنالیتیکز مربوط به حوزه کاردرمانی در بازه زمانی 1998-2017 استخراج شد و مشخص گردید که بهطورکلی در این مقالات 260005 منبع ارجاعی مورد استفاده قرار گرفته، یعنی بهطور متوسط در هر مقاله حدود بر 34 منبع استفاده شده است.
تمامی ارجاعات و منابع استفاده شده استخراج و بهمنظور شناسایی خاستگاههای تاریخی کاردرمانی تجزیه و تحلیل شدند. در ادامه ابتدا یافته های مربوط به روش RPYS در بازههای زمانی جداگانه ارائه و سپس یافته های مربوط به روش RPYSCO ارائه میشوند.
پاسخ به سؤال اول پژوهش. بر اساس تکنیک RPYS، مشخصات مهمترین آثار و جهشها در روند تکاملی حوزه کاردرمانی چیست و به چه مباحث موضوعی پرداختهاند؟
بازه زمانی 1900 تا 1950
نمودار 1 توزیع تعداد مآخذ موجود در رکوردهای حوزهی کاردرمانی را در بازهی 1900 -1950 نشان میدهد.
بر اساس نمودار، بین سالهای مذکور پنج جهش به ترتیب در سالهای 1910، 1919، 1922، 1943 و 1948 روی داده است. بنابراین میتوان گفت در این سالها آثار مهم و تأثیرگذاری در شکلگیری مباحث کاردرمانی به رشته تحریر درآمده است که بعدها به دفعات مورد استناد قرار گرفتهاند؛ به همین دلیل لازم است آثاری که در سالهای مذکور منتشر شدهاند شناسایی و تحلیل شوند تا تأثیر آنها بر حوزه کاردرمانی مشخص شود.
جدول 1 نتایج مربوط به آثاری را نشان میدهد که در بازه زمانی 1900تا 1950 بیشترین ارجاع را در بین مقالات منتشر شده در سالهای 1998-2017 دریافت کردهاند و میتوان آنها را مقالات تأثیرگذار نامید.
نمودار 1. نتایج RPYS در موضوع کاردرمانی (بازه زمانی 1900-1950)
جدول 1. جهشهای تاریخی حوزه کاردرمانی به همراه پر ارجاعترین آثار در بازه زمانی 1900-1950
سال جهش
مشخصات تأثیرگذارترین اثر در سال جهش
تعداد استنادات دریافتی توسط اثر تأثیرگذار
تعداد کل استنادات دریافتی در سال جهش
نوع اثر
1910
Hall, H. J. (1910). Work cure: A report of five years' experience at an institution devoted to the therapeutic application of manual work. Journal of the American Medical Association, 54(1), 12-14.
Meyer, A. (1922). The philosophy of occupation therapy. American Journal of Physical Medicine & Rehabilitation, 1(1), 1-10.
55
87
مقاله
1943
Kanner, L. (1943). Autistic disturbances of affective contact. Nervous child, 2(3), 217-250.
6
30
مقاله
1948
Tiffin, J., & Asher, E. J. (1948). The Purdue Pegboard: norms and studies of reliability and validity. Journal of applied psychology, 32(3), 234.
10
64
مقاله
همانگونه که در جدول 1 مشخص است، تجریه و تحلیل یافتهها حاکی از آن است که جهش سال 1910 مربوط به هال[17] (1923-1870) و مقاله وی با نام «کاردرمانی: گزارش پنج ساله در مؤسسهای که در زمینه درمان سرپایی کار میکند» میباشد. جهش دوم این دوره مربوط به اثر ویلیام راش دانتون[18] (۱۸۶۸-۱۹۶۶) با عنوان «بازسازی درمان» است. سومین جهش که در سال 1922 رخ داده است مربوط به به اثر آدولف مایر[19]، پروفسور روانپزشکی دانشگاه جان هاپکینز[20] (1866-1950) تحت عنوان «فلسفه کاردرمانی» میباشد. جهش سال 1943 مربوط به مقاله معروف دکتر لئو کانر[21] از دانشگاه جان هاپکینز (1894-1981) به نام اختلالات اوتیسم ناشی از تماس عاطفی میباشد. و در نهایت، جهش آخر این دوره مربوط به پژوهش جوسف تیفین[22] و استون جیمز اسر[23] در سال 1948 تحت عنوان «آزمون پوردو پگبورد[24]: هنجاریابی و مطالعات اطمینان و اعتبار آن» میباشد. توضیحات مبسوطتر این آثار در قسمت بحث و نتیجهگیری ارائه خواهد شد.
بازه زمانی 1951 تا 1980
بر اساس نمودار 2، بین سالهای 1951 تا 1980 پنج جهش به ترتیب در سالهای 1965، 1969، 1972، 1975 و 1979 روی داده و مشخصات آثار تأثیرگذار در این دوره در جدول 2 آمده است.
نمودار 2. نتایج RPYS در موضوع کاردرمانی (بازه زمانی 1950-1980)
جدول 2. جهشهای تاریخی حوزه کاردرمانی به همراه پر ارجاعترین آثار در بازه زمانی 1951-1980
سال جهش
مشخصات تأثیرگذارترین اثر در سال جهش
تعداد استنادات دریافتی توسط اثر تأثیرگذار
تعداد کل استنادات دریافتی در سال جهش
نوع اثر
1965
Mahoney, F. I. (1965). Functional assessment: the Barthel index. Md Med J, 14, 61-65.
136
316
مقاله
1969
Lawton, M. P., & Brody, E. M. (1969). Instrumental activities of daily living scale (IADL). Gerontologist, 9, 179-186.
53
332
مقاله
1972
Ayres, A. J. (1972). Types of sensory integrative dysfunction among disabled learners. American Journal of Occupational Therapy.
75
345
مقاله
1975
Folstein, M. F., Folstein, S. E., & McHugh, P. R. (1975). “Mini-mental state”: a practical method for grading the cognitive state of patients for the clinician. Journal of psychiatric research, 12(3), 189-198.
239
749
مقاله
1979
Ayres, A. J. (1979). Sensory integration and the child. Los Angeles: Western Psychological Services.
53
833
کتاب
جدول 2 حاکی از آن است اولین جهش این دوره در سال 1965 مربوط به اثر ایل فرو ماهونی[25] (1965) به نام «ارزیابی عملکرد: شاخص بارتل» میباشد. دومین جهش مربوط به پژوهشی است که توسط لاوتون و برودی[26] در سال 1969 با عنوان «مقیاس فعالیتهای ابزاری زندگی (IADL)» انجام شده است. جهش سوم مربوط به مقاله آنا جین آیرز[27] (1920- 1988) در سال 1972 با عنوان «انواع اختلالات ادغام حسی در میان معلمان معلول» میباشد. مهمترین جهش این دوره مربوط به اثر مارشال فلشتین، سوسان فلشتین و پول مچوق[28] با عنوان «آزمون کوتاه وضعیت ذهنی[29]: یک روش عملی برای طبقهبندی وضعیت شناختی بیماران برای پزشک» در سال 1975 میباشد. و در نهایت آخرین جهش مربوط به سال 1979 اثر آنا جین آیرز (1920- 1988) با عنوان «یکپارچگی حسی و کودک» میباشد. توضیحات مبسوطتر این آثار در قسمت بحث و نتیجهگیری ارائه خواهد شد.
بازه زمانی 1981 تا 2000
نمودار 3 توزیع تعداد منابع و مآخذ موجود در رکوردهای حوزه کاردرمانی را در بازه 1981 -2000 نشان میدهد.
براساس این نمودار، بین سالهای 1981 تا 2000 یک جهش مهم رخ داده است که مربوط به سال 1998 است. مشخصات این اثر در جدول 3 آمده است و همانطور که مشاهده می شود این جهش مربوط به مقاله ماری لاو[30] و همکارانش (1998) تحت عنوان «شغل، سلامت و رفاه» میباشد که در قسمت بحث و نتیجهگیری بیشتر به این اثر خواهیم پرداخت.
نمودار3. نتایج RPYS در موضوع کاردرمانی (بازه زمانی 1981-2000)
جدول 3. جهشهای تاریخی حوزه کاردرمانی به همراه پر ارجاعترین آثار در بازه زمانی 1981-2000
سال جهش
مشخصات تأثیرگذارترین اثر در سال جهش
تعداد استنادات دریافتی توسط اثر تأثیرگذار
تعداد کل استنادات دریافتی در سال جهش
نوع اثر
1998
Law, M., Steinwender, S., & Leclair, L. (1998). Occupation, health and well-being. Canadian Journal of Occupational Therapy, 65(2), 81-91.
251
8444
مقاله
پاسخ به سؤال دوم پژوهش. بر اساس تکنیک RPYS-CO، کدام آثار و با چه موضوعاتی، بیشترین هماستنادی را با اثر شاخص داشتهاند؟
در روش RPYS-CO، سایر مدارکی که با اثر شاخص هم استناد شدهاند مطالعه و بر اساس میزان هماستنادی در گذر زمان، آثار مهم و تأثیرگذار جدیدی شناسایی میشوند. در این بخش از پژوهش، با توجه به اینکه مقاله مارشال فلشتین، سوسان فلشتین و پول مچوق با عنوان «آزمون کوتاه وضعیت ذهنی: یک روش عملی برای طبقهبندی وضعیت شناختی بیماران برای پزشک» در سال 1975 درصد قابلتوجهی از استنادات این سال را بهتنهایی به خود اختصاص داده است، معیار لازم را دارد تا بهعنوان یک اثر قدیمی و شاخص در کاردرمانی بهشمار آید. در همین راستا نتایج هماستنادی به این مقاله در دو بازه زمانی 1900 تا 1975 و 1976 تا 2017 مورد تحلیل قرار گرفت تا مشخص شود چه آثاری بیشترین هماستنادی را با پژوهشهای شاخص در حوزه کاردرمانی داشتهاند.
بازه زمانی 1900 تا 1975
در نمودار 4، توزیع سالیانه منابعی که با مقاله فلشتین و همکاران (1975) در بازه زمانی 1975-1900 هماستناد شدهاند نشان داده شده است. مشخصات این آثار به همراه میزان هم استنادیشان با اثر شاخص در جدول 4 ارائه شده است.
نمودار 4. توزیع سالیانه منابعی که با مقاله فلشتین و همکاران (1975) در بازه زمانی 1975-1900 هماستناد شدهاند
جدول 4. نتابج تحلیل RPYS-CO بر روی مدارک حوزه کاردرمانی در بازه زمانی 1975-1900
سال جهش
مشخصات تاثیرگذارترین اثر در سال جهش
تعداد هم استنادی با اثر شاخص
تعداد کل هم استنادیها در سال جهش
نوع اثر
1965
Reitan, R. M. (1955). The relation of the trail making test to organic brain damage. Journal of consulting psychology, 19(5), 393.
31
36
مقاله
1969
Lawton, M. P., & Brody, E. M. (1969). Instrumental activities of daily living scale (IADL). Gerontologist, 9, 179-186
12
16
مقاله
همانگونه که در نمودار 4 نشان داده شده است نتایج تحلیل هماستنادی بر روی مدارک کاردرمانی منتج به شناسایی 2 اثر گردید که یک اثر آن جدید میباشد و در تحلیل طیفسنجی (RPYS) شناسایی نشده بود. بر اساس جدول 4، عنوان بیشترین هماستنادی در بین مدارک هماستناد، به پژوهش ریتن[31] (1955) با عنوان بهکارگیری آزمونهای پیشگیری برای آسیبدیدگان مغزی تعلق گرفته است. این مقاله 31 بار با اثر شاخص مورد نظر مورد هماستنادی قرارگرفته است. در قسمت بحث و نتیجهگیری، بیشتر به تشریح این اثر خواهیم پرداخت.
بازه زمانی 1976 تا 2017
توزیع سالیانه منابعی که با مقاله فلشتین و همکاران (1975) در بازه زمانی 1975-2017 هم استناد شدهاند در نمودار 5 نشان داده شده است. همچنین، مشخصات این آثار به همراه میزان هماستنادیشان با اثر شاخص در جدول 5 ارائه شده است.
نمودار 5. توزیع سالیانه منابعی که با مقاله فلشتین و همکاران (1975) در بازه زمانی 1975-2017 هم استناد شدهاند
جدول 5. نتابج تحلیل RPYS-CO بر روی مدارک حوزه کاردرمانی در بازه زمانی 1975-2017
سال جهش
مشخصات تأثیرگذارترین اثر در سال جهش
تعداد هم استنادی با اثر شاخص
تعداد کل هم استنادیها در سال جهش
نوع اثر
1992
Tombaugh, T. N., & McIntyre, N. J. (1992). The mini‐mental state examination: a comprehensive review. Journal of the American Geriatrics Society, 40(9), 922-935.
12
183
مقاله
2001
World Health Organization, 2001
23
392
-
2005
Law, M., Majnemer, A., McColl, M. A., Bosch, J., Hanna, S., Wilkins, S., & Stewart, D. (2005). Home and community occupational therapy for children and youth: A before and after study. Canadian Journal of Occupational Therapy, 72(5), 289-297.
13
474
مقاله
2006
Graff, M. J., Vernooij-Dassen, M. J., Thijssen, M., Dekker, J., Hoefnagels, W. H., & Rikkert, M. G. O. (2006). Community based occupational therapy for patients with dementia and their care givers: randomised controlled trial. Bmj, 333(7580), 1196.
14
519
مقاله
همانگونه که در شکل 5 نشان داده شده است نتایج تحلیل هماستنادی بر روی مدارک کاردرمانی منتج به شناسایی 4 اثر گردید که در این بین هر 4 اثر جدید هستند و در تحلیل طیفسنجی (RPYS) شناسایی نشده بودند. همانطور که در جدول 5 نیز مشخص است در این دوره، اثر مربوط به سازمان بهداشت جهانی (2001) با 32 بار هماستنادی، بیشترین هماستنادی را با اثر شاخص داشته است.
بحث و نتیجهگیری
کاردرمانی استفاده از فعالیتهای هدفمند برای جلوگیری از ناتوانی و حفظ سلامتی و دادن استقلال برای انجام کارهای افرادی است که به نوعی دچار آسیب جسمی، ذهنی یا روانی هستند بنابراین میتوان انتظار داشت با توجه به اهمیت این حوزه در حیطه علم پزشکی بررسی ریشههای تاریخی حوزه کاردرمانی، مدارک و استنادات مربوط به آن کمک شایانی به پژوهشگران این حوزه کند. یافتههای این پژوهش نشان داد که مهمترین سالها در روند تکاملی تدریجی حوزه کاردرمانی در دوره 1900-1950 مربوط به سالهای 1910، 1919، 1922، 1943 و 1948؛ در دوره 1951-1980، مربوط به سالهای 1965، 1969، 1972، 1975 و 1979 و در دوره 1981-2000 مربوط به سال 1998 بوده است. در کل در حوزه کاردرمانی 11 جهش در دوره 1900-2000 شناسایی شد. مدارکی که با این روش و براساس رویکرد استنادشوندگی شناسایی شدند، در حکم پایه فکری[32] حوزه کاردرمانی محسوب میشوند. در دورههای قبل از 1900 جهشهای قابل توجهی وجود نداشته است. همانطور که نتایج این پژوهش نشان میدهد بیشترین روند تکاملی در دوره 1900 -1980 حاکم بوده و در دورههای اخیر روند قابل توجهی وجود نداشته است. بنابراین صد سال اول ظهور مفاهیم کاردرمانی مهمترین دوران تکاملی این حوزه بوده است. همچنین نکته قابل توجه دیگر در بحث ریشههای تاریخی حوزه کاردرمانی این بود که بیشتر خاستگاههای تاریخی و تأثیرگذار بر این حوزه، مقاله محور بودهاند که این بخش از یافتهها با نتایج پژوهش سهیلی و خاصه (1394) در حوزۀ رفتار اطلاعاتی و مختارپور و خاصه (1396) در حوزۀ روش پژوهش نیز همخوانی دارد؛ اما با نتایج پژوهشهای حبیبی، مختارپور و خاصه (1396) در حوزۀ کارآفرینی و موسویچلک، خاصه و سهیلی (1397) در حوزۀ خدمات مرجع مغایرت دارد.
نتایج مربوط به دورۀ 1900-1950 حاکی از وجود 5 جهش بود که نخستین جهش در سال 1910 روی داده و مربوط به هال[33] (1923-1870) و مقاله وی با نام «کاردرمانی: گزارش پنج ساله در مؤسسهای که در زمینه درمان سرپایی کار میکند» میباشد. از آنجایی که حرفه سلامت در کاردرمانی در اوایل دهه ۱۹۱۰ بهعنوان بازخوردی از عصر ترقیخواهی، تصور میشد، متخصصان جدید ایدهآلهای با ارزش مثل داشتن اخلاق کاری منسجم و اهمیت کارهای صنعتی دستی را با اصول علمی و پزشکی، ترکیب کردند. و در این مقاله، هال (1910) نیز به این ترکیب اشاره کرده است. در این پژوهش محیط فرهنگی پژوهشگر با ایدئولوژی جنبش هنر و کار درمانی با پزشکی ادغام شده است. در قرن بیستم اکثر بیماران کسانی بودند که به اصطلاح از ضعف اعصاب رنج میبردند و اکثر درمانها شامل استراحت، رژیمهای درمانی و آبدرمانی بود. در آمریکا این اختلالات «نوراستنیا[34]» نام گرفت و شامل اختلالات افسردگی، اضطراب و اختلالات رفتاری میشد و درمانهای صورتگرفته در این موارد بسیار گران بود. در این پژوهش بر درمانهایی مانند کارهای هنری[35] تأکید شد که نه تنها فیالذاته ارزشمند بودند بلکه از نظر اقتصادی نیز مقرون به صرفه بود. هال (1910) از جمله کسانی بود که بر روی بیماران جنگ جهانی اول که از سر درد رنج میبردند، کار کرد. در این دوران مشغولیت فکری اکثر مردم ناتوانی جسمانی و روانی این مصدومان بود که کاردرمانی در این زمان بسیار کمککننده بود (آنتونی[36]، 2005). هال، یک بیمارستان خصوصی در مارشال ماساچوست[37] برای درمان اختلالات عصبی تأسیس کرد. هال معتقد بود که بیماران میتوانند از طریق کاردرمانی به سلامت خود دست یابند. بعدها مزایای کاردرمانی در نشریات پزشکی توسط این پژوهشگر مورد توجه قرار گرفت.
جهش دوم این دوره (بازه زمانی 1900 تا 1950) مربوط به اثر ویلیام راش دانتون[38] (۱۸۶۸-۱۹۶۶) با عنوان «بازسازی درمان» میباشد. وی بنیانگذار و اولین رئیس انجمن کاردرمانی آمریکا بود. دانتون ریشه فلسفه کاردرمانی را جنبش فلسفی درمان اخلاقی که مبتنی بر رویکرد انسانگرایانه بود میداند. دانتون به دنبال توسعه دادن این ایده بود که کاردرمانی اساس احتیاجات انسان بوده و جنبه درمانی نیز دارد. دانتون (1919) در این اثر خود به تأثیر کاردرمانی بر بیماریهای عصبی پرداخت. وی بیان داشت که رنگهای روشن به بیماران عصبی حس خوشحال بودن میدهد و عمل برش و دوخت کمک میکند ذهن خود را از مشکلات خود دور نگه دارند. در این اثر فرضیات پایهای کاردرمانی مطرح شده است (دانتون، 1934).
جهش سوم که در سال 1922 رخ داده است مربوط به به اثر آدولف مایر[39]، پروفسور روانپزشکی دانشگاه جان هاپکینز[40] (1866-1950) تحت عنوان «فلسفه کاردرمانی» میباشد. وی از جمله پیشگامان روانشناسی در اوایل قرن بیستم بود. مایر (1922) زمینه علمی غنیای داشت که در مورد بیماران مبتلا به اختلالات روانی بسیار اهمیت دارد. مایر در مقاله فلسفه کاردرمانی معتقد بود که تفکر علمی محض، گاه میتواند بسیار جسمگرا و محدود باشد. پس او به بحث در مورد جنبههای زیستشناسی پرداخت و رویکرد روانشناسی[41] را بیان کرد (لامب[42]،2014). مایر (1922) بهواسطه ارتباط با دوستانش ویلیام جیمز[43] و جان دیویی[44] و تحت تأثیر نظریه عملگرایی، نظریه روانزیستشناختی خود را در درمان اخلاقی بنا نهاد و از مفاهیم آن در ایجاد فلسفه کاردرمانی استفاده نمود. وی مشکل بیماری روانی را در سازگاری و زندگی کردن میدانست و برای رفع آن رژیم کاری را پیشنهاد نمود. او به بررسی جنبههای کاری و عملکردی بیمار پرداخت و به جمع حامیان کاردرمانی وارد شد. مایر (1922) در پژوهش خود بیان داشت مبتلایان به اختلالات روانی را افرادی باید دانست که دارای مشکلاتی در ابعاد مختلف زندگی هستند نه فقط دارای علائم روانی. او بر دیدن انسان بهعنوان یک کل و اهمیت برقراری تعادل میان کار و استراحت تأکید داشت. او معتقد بود با قرار گرفتن فرد در فعالیت، امکان بررسی دقیقتر مشکلات او در زندگی امکانپذیر خواهد شد و نقش درمانگران را، ایجاد موقعیت جهت انجام انواع فعالیت و خلاقیت برای بیماران میدانست و آموزش عادت[45] را به کاردرمانی وارد کرد (کریستینسن[46]، 2007). همانگونه که از جدول 1 برمیآید، جهش سال 1943 مربوط به مقاله معروف دکتر لئو کانر[47] از دانشگاه جان هاپکینز (1894-1981) به نام اختلالات اوتیسم ناشی از تماس عاطفی میباشد. وی اولین بار اوتیسم را تعریف کرد. او این کشف خود را بر مبنای مطالعه بر روی 11 کودک طی سالهای 1938-1943 بنا نهاده بود. آنچه او در این مقاله مطالعه کرده است کودکانی هستند که از سال اول زندگیشان مدام از هر تماس و ارتباطی با انسانها اجتناب و دوری میکردهاند. شایان ذکر است که تا پیش از مطرح شدن اصطلاح اوتیسم توسط کانر (1943) کودکانی با نشانگان اوتیسم در دسته کودکان آسیبدیده از لحاظ عاطفی و یا کودکان عقبمانده ذهنی قرار میگرفتند. کانر (1943) دریافت که کودکان اوتیستیک غالبا تواناییهای ویژهای از خود نشان میدهند و بهندرت در یادگیری کند هستند (بلاچر و کریستنسن[48]، 2011). با این وجود ایشان نمیتوانند خود را با الگوهای ارتباطی و عاطفی سازش دهند. به همین دلیل او اصطلاحی به نام اوتیسم دوران نوزادی را مطرح کرد که در بعضی موارد با نام سندرم کانر شناخته میشود. او در این مقاله از روش کاردرمانی بهعنوان یکی از روشهای درمانی در اختلالات اوتیسم نام میبرد. وی معتقد است که کاردرمانی موجب میشود کودکان به ارتباطهای طبیعی زندگی خود تا حدودی برگردند (کانر، 1934).
جهش آخر این دوره مربوط به پژوهش جوسف تیفین[49] و استون جیمز اسر[50] در سال 1948 تحت عنوان «آزمون پوردو پگبورد[51]: هنجاریابی و مطالعات اطمینان و اعتبار آن» میباشد. در این پژوهش ضمن معرفی آزمون پوردو پگبورد به جزئیات آن پرداخته شده است. درواقع امروزه بسیاری از کاردرمانگران از آزمونهای استانداردشده برای ارزیابی مهارتهای حرکتی ظریف و درشت در مراکز درمانی استفاده میکنند که از جمله این آزمونها میتوان به آزمون پوردو پگبورد اشاره کرد (گالوس و متیووتز[52]، 2003). مقاله تیفین و اسر (1948) نشان داد که این آزمون دارای اعتبار و روایی مناسب برای استفاده در حیطه کاردرمانی میباشد.
نتایج مربوط به دورۀ 1951-1980 نیز حاکی از وجود 5 جهش بود که نخستین جهش در سال 1965 روی داده و مربوط به اثر ایل فرو ماهونی[53] (1965) به نام «ارزیابی عملکرد: شاخص بارتل» میباشد. هرچند این اثر دارای آمار قابل توجهی در پژوهشهای کاردرمانی است ولی در مورد کاردرمانی نمیباشد بلکه در مورد شاخصی است که بهعنوان ابزاری برای کاردرمانی مورد استفاده قرار گرفته است. اقلیدی و همکاران (1394) از این شاخص برای تأثیر آموزش حسی حرکتی در بیماران دارای سکته مغزی استفاده کردهاند. این شاخص در دو بخش مراقبت از خود (9 مورد: نوشیدن، خوردن، پوشیدن و درآوردن لباس، استحمام و کنترل ادرار و مدفوع) و تحرک (6 مورد: انتقال به صندلی، توالت، حمام، راه رفتن و بالا رفتن از پله) ارائه شده است.
جهش دوم این دوره مربوط به پژوهشی است که توسط لاوتون و برودی[54] درسال 1969 با عنوان «مقیاس فعالیتهای ابزاری زندگی (IADL)» انجامشده است. این پژوهش به معرفی این ابزار بهعنوان ابزاری جهت استفاده مددجویان کاردرمانی میپردازد. از آنجایی که هدف اصلی کاردرمانی تسهیل حداکثر استقلال ممکن برای مدد جویان است، لذا شناخت فعالیتهای روزمره زندگی ساده و پیشرفته و کاربرد ابزارها و وسایل کمکی لازم و روشهای تسهیل استقلال فردی مددجویان برای کاردرمانی ضروری است (افشار، رصافیانی و حسینی ،1392).
جهش سوم این دوره مربوط به مقاله آنا جین آیرز[55] (1920- 1988) در سال 1972 با عنوان «انواع اختلالات ادغام حسی در میان معلمان معلول» میباشد. آیرز (1972) یک درمانگر حرفهای آمریکایی، روانشناس آموزشی و مدافع افراد با نیازهای ویژه بود. او برای کارش بر روی نظریه یکپارچگی حسی مشهور شد (موری، لانه و موری[56]، 2001). وی با تکیه بر کار پژوهشهای پیشین و با بررسی رابطه بین مغز و رفتار، به توسعه نظریه و روشهای مداخله ادغام حسگر در دهه 1950 پرداخت. آیرز این ایده را برای مطالعه رفتار کودکانی که دچار مشکلات یادگیری بودند، مطرح نمود و سپس آن را بسط و گسترش داد (آیرز، 2005). در سالهای دهه 1960 آیرز «معلولیت های پنهان» یا «اختلال در فرآیندهای ادغام حسی» را به رسمیت شناخته و توصیف کرد (آیرز، 1968)، که بعدها با عنوان اختلال عملکرد یکپارچه حسی شناخته شد. واژه یکپارچگی حسی معنی ویژهای برای کاردرمانگران دارد. این واژه برای اشاره به روش خاصی که سیستم عصبی مرکزی برای سازماندهی اطلاعات حسی، جهت رفتارهای عملکردی بهکار میرود، استفاده میشود (مولیگان[57]، 1998). در این مقاله تمرکز اولیه آیرز (1972) بر پردازش حسی مخصوصاً در حسهایی مثل تعادل، لامسه و حس عمقی بود. در تئوری یکپارچگی حسی بر این سه حس تأکید ویژهای میشود چرا که این حسها جزء اولین حسهای کودک هستند و هنگام تعامل کودک با محیط در دوران نوزادی اولیه، کودک از این حسها به وفور استفاده مینماید. در نظریه یکپارچگی حسی به این حسها، «حسهای پروگزیمال» گفته میشود (گلنون[58]، 2013). حسهای دیگری همچون بینایی و شنوایی نیز مهم هستند اما این حسها که اصطلاحا به آنها «حس های دیستال» گفته میشود تا زمان تکامل نسبی سیستم عصبی و رسش کامل نوزاد کمتر از حسهای پروگزیمال توسط کودک مورد استفاده قرار میگیرند. فرضیه اساسی آیرز (1972) این بود که عملکرد مغز عامل مهمی در رفتار انسان است. تعریف آیرز (1972) از یکپارچگی حسی این است: سازماندهی حسها برای استفاده.
مهمترین جهش این دوره مربوط به اثر مارشال فلشتین، سوسان فلشتین و پول مچوق[59] با عنوان «آزمون کوتاه وضعیت ذهنی[60]: یک روش عملی برای طبقهبندی وضعیت شناختی بیماران برای پزشک» در سال 1975 میباشد. زمان کوتاه وضعیت ذهنی در واقع یک آزمون شناختی است که معمولاً بهعنوان بخشی از ارزیابی برای «دمانس» احتمالی استفاده میشود. اصطلاح «دمانس» یک گروه از مشکلات مغزی را پوشش میدهد که باعث زوال تدریجی عملکرد مغز، مهارتهای تفکر، و توانایی انجام کارهای روزمره (بهعنوان مثال شستشو و لباس پوشیدن) میشود. افراد مبتلا به دمانس نیز ممکن است مشکلاتی با سلامت روانی خود (خلق و خو و احساسات) و رفتارشان داشته باشند که مدیریت یا مقابله با آن برای افراد دیگر مشکل باشد. فرایندی که باعث دمانس در مغز میشود (با توجه به آسیبهای مغزی در طول زمان) اغلب ناتوانکننده و منحطکننده است. انواع دمانس عبارتاند از دمانس بیماری آلزایمر، دمانس عروقی، دمانس اجسام لوی و دمانس پیشانی-گیجگاهی (فلشتین و همکاران، 1975). نتایج ما از استفاده از آزمون کوتاه وضعیت ذهنی بهعنوان بخشی از فرآیند تصمیمگیری درباره اینکه آیا فردی مبتلا به دمانس است یا خیر، حمایت میکند. آزمون کوتاه وضعیت ذهنی یا آزمون فلشتین یک پرسشنامه 30 سؤالی است که بهطور گسترده در زمینههای بالینی و پژوهش برای اندازهگیری اختلالات شناختی مورد استفاده قرار میگیرد (پنگام و همکاران[61]، 2000). همچنین از این پرسشنامه برای ارزیابی شدت و پیشرفت اختلالات شناختی استفاده میشود و از دوره تغییرات شناختی در یک فرد پیروی میکند؛ بنابراین آن را یک روش مؤثر برای ثبت پاسخ فرد به درمان معرفی کردهاند (تمبوچ و مکاینتیره[62]، 1992). این آزمون طبق این پژوهش توسط فلشتین و همکارانش (1975) معرفی شد. مزایای استفاده از آزمون کوتاه وضعیت ذهنی این است که به هیچ تجهیزات تخصصی و یا آموزش برای مدیریت لازم ندارد و دارای اعتبار و قابلیت اطمینان برای تشخیص و ارزیابی طولی بیماری آلزایمر است. با توجه به دوره مدیریت کوتاه مدت و سهولت استفاده از آن ابزاری قابل توجه برای ارزیابی شناختی در پزشکی است (هارل[63] و همکاران، 2000).
و در نهایت آخرین جهش این دوره مربوط به سال 1979 اثر آنا جین آیرز (1920- 1988) با عنوان «یکپارچگی حسی و کودک» میباشد و در مورد یکپارچگی حسی در جهشهای قبلی توضیحات لازم ذ کر شده است.
نتایج نشان داد که در دوره 1981-2000، فقط یک جهش مهم رخ داده است که مربوط به مقاله ماری لاو[64] و همکاران (1998) تحت عنوان «شغل، سلامت و رفاه» میباشد. کاردرمانگران معتقدند که بین اشتغال، سلامت و رفاه ارتباط وجود دارد اما در ادبیات کار درمانی شواهد کمی برای حمایت از این باور وجود دارد. این پژوهش نتایجی از نقدهای انتقادی پژوهشی درباره رابطه بین شغل و سلامت و رفاه را توصیف میکند. در این پژوهش بیست و دو مطالعه از ادبیات بهداشت و علوم اجتماعی با استفاده از معیارهای بررسی روششناسی خاص مورد بررسی قرار گرفته است. یافتههای این مطالعات شواهد متوسط تا قوی است که نشان میدهد در حیطه کاردرمانی اشتغال تأثیر مهمی در سلامت و رفاه دارد.
نتایج مربوط به روش RPYS-CO نشان داد که عنوان بیشترین هماستنادی در بین مدارک هماستناد در بازه زمانی 1900 تا 1975 میلادی به پژوهش ریتن[65] (1955) با عنوان بهکارگیری آزمونهای پیشگیری برای آسیبدیدگان مغزی تعلق گرفته است. ریتن (1922- 2014) یک متخصص روانپزشکی آمریکایی و یکی از پدران روانپزشکی بالینی آمریکا بود که اعتقاد قوی به تجربهگری و تمرین مبتنی بر شواهد داشت و کار درمانی را راهبردی در راستای بیماریها و آسیبهای مغزی میدانست (گرانت و هیتون[66]، 2015). همچنین مقاله لوتون و برودی (1969) که در تحلیل RPYS نیز بررسی گردید، در زمره آثار حائز بیشترین هماستنادی قرارگفته است که در آن به اهیمت کاردرمانی برای سالمندان پرداخته شده است. آنان اهمیت کاردرمانی را برای سالخوردهها در زندگی روزمرهشان را مورد تأیید قرار دادند. همچنین عنوان بیشترین هماستنادی در بین مدارک هماستناد در بازه زمانی 1976 تا 2017 میلادی با استفاده از روش RPYS-CO، مربوط به سازمان بهداشت جهانی (2001) میباشد که 32 بار هماستنادی با مقاله شاخص را داشته است. اساسنامه سازمان بهداشت جهانی هدف این سازمان را دستیابی همه مردم به بیشترین سطح سلامت ممکن بیان میکند. وظیفه اصلی این سازمان مبارزه با بیماریها مخصوصاً بیماریهای مسریِ شایع و ارتقاء سلامت عمومی مردم جهان است. سازمان بهداشت جهانی یکی از نخستین آژانسهای سازمان ملل متحد است. رکورد دوم هماستنادی به اثر گراف[67]و همکارانش (2006) با عنوان «کاردرمانی برای بیماران مبتلا به زوال عقل و مراقبت از آنها» تعلق گرفته است. در این مقاله 14 بار با اثر شاخص، مورد هماستنادی قرارگرفته است. آنان در این مقاله اشاره کردند که کار درمانی بهبود عملکرد روزانه بیماران را بهبود میبخشد و علیرغم تأثیر آن بر توانایی یادگیری محدود بیماران اثرات آن تا 12 هفته نیز باقی میماند که این یک دلیل خوب برای توجیه اجرای این مداخله است (گراف وهمکاران، 2006). همچنین تامبوق و مکاینتیره (1992) در مقاله خود با عنوان «بررسی جامع آزمون کوتاه وضعیت ذهنی»، 12 بار هماستنادی با مقاله شاخص را داشتهاند. این مقاله از نظر موضوعی بسیار نزدیک به موضوع مقاله شاخص است و در هر دو مقاله آزمون کوتاه وضعیت ذهنی به عنوان یک شاخص برای تشخیص بیماری برای استفاده درمانکاران مطرح شده است. هماستنادی دیگر این دوره مربوط به سال 2005 و اثر ماری لاو و همکارانش با عنوان کاردرمانی در خانه و جامعه برای نوجوانان میباشد. این مقاله13 بار هماستنادی با مقاله شاخص را داشته است. در این مقاله به اهمیت کاردرمانی بر روی شغل آینده نوجوانان پرداخته شده و اظهار میدارد که افرادی تحت حمایت درمانگران، عملکرد شغلی بالاتری دارند. بهطوریکه کودکانی که از خدمات کاردرمانی در خانه و جامعه استفاده میکنند در تواناییهای شغلی خود در آینده تغییر مثبتی خواهند داشت. این تغییرات بهطور مستقیم به میزان یا تمرکز خدمات کاردرمانی مرتبط نیست و میتواند از عوامل دیگر نیز تأثیر بپذیرد (لاو و همکاران، 2005).
بهطورکلی، بررسی ریشه تاریخی حوزه کاردرمانی نشان داد که آثار هربرت جول هال، ویلیام راش دانتون و آدولف مایر بهعنوان آثار پایه و ابتدائی در حوزه کاردرمانی برای شناخت این مفهوم بودهاند. سپس پژوهشها رویکرد جدیدی یافته و وارد موضوعاتی برای بررسی آزمونهایی در حوزه کاردرمانی شدهاند که در این بین آزمون کوتاه وضعیت ذهنی برگرفته از از مقاله مارشال فلشتین، سوسان فلشتین و پول مچوق بهعنوان یک آزمون شاخص در حوزه کاردرمانی شناسایی شد. بهطوریکه این پژوهش بهعنوان پراستنادترین و همچنین اثر شاخص مطرح گردید.
پیشنهادهای اجرایی پژوهش
با توجه به نتایج این پژوهش و شناسایی خاستگاههای تاریخی حوزه کاردرمانی، پیشنهاد میشود آثار نویسندگان تأثیرگذار حوزه مذکور و همچنین مفاهیم مربوط به محتوای آثار آنها در مبانی دروس رشته کاردرمانی مورد توجه بیشتری قرار گیرد.
همچنین، در انتها پیشنهاد میشود پژوهش مشابهی بر روی رکوردهای پایگاه اطلاعاتی اسکوپوس، به عنوان جامع ترین پایگاه استنادی، انجام شود و نتایج آن با نتایج پژوهش حاضر مقایسه گردد. علاوه بر این، انجام یک پژوهش علم سنجی روی پژوهشهای کاردرمانی ایران در عرصه بین المللی میتواند تصویر روشنی از وضعیت پژوهشهای ایران در این حوزه ارائه نماید.
افشار، سارا؛ رصافیانی، مهدی و حسینی، سیدعلی (1393). تأثیر برنامه منزل کاردرمانی بر فعالیتهای روزمره زندگی در کودکان فلج مغزی ۵ تا ۱۲ ساله. فصلنامه علمی پژوهشی توانبخشی، (4)13، 123-117.
اقلیدی، ژاندارک؛ میرشجاع، مینا سادات؛ شفیعی، جامه بزرگی و تقیزاده قربان (1394). تأثیر آموزش حسی-حرکتی بر بهبود فعالیتهای پایه و کارساز روزمره زندگی در افراد مبتلا به سکته مغزی مزمن. فصلنامه علمی-پژوهشی طب توانبخشی، (4)2، 85-79.
بیرانوند، علی، خاصه، علی اکبر (1395) کشف سیر تحوّل در حوزۀ وب معنایی با رویکرد نوین RPYS. مدیریت اطلاعات و دانش شناسی، 3 (2)، 37-48.
حبیبی، روزبه؛ مختارپور، رضا؛ و خاصه، علی اکبر (1396). تحلیل سیر تکاملی پژوهش های جهانیِ کارآفرینی با فنون علم سنجی. نشریه توسعه کارآفرینی، دوره 10، شماره 4، 575-594
حری، عباس(1392)، تحلیل استنادی، در دایره المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
سهیلی، فرامرز، و خاصه، علی اکبر (1394). بررسی خاستگاه های تاریخی حوزۀ رفتار اطلاعاتی با استفاده از رویکرد نوین طیف سنجی سال انتشار مآخذ. پردازش و مدیریت اطلاعات، 31 (1): 3-26.
مختارپور، رضا، و خاصه، علی اکبر (1396). شناسایی جهش های تاریخی مباحث روش پژوهش به شیوه طیف سنجیِ سال انتشار مآخذ. مطالعات کتابداری و علم اطلاعات، دوره 24، شماره 20، 43-58
موسوی چلک، افشین؛ خاصه، علی اکبر؛ و سهیلی، فرامرز (1397). مطالعۀ سیر تکاملی حوزۀ «خدمات و منابع مرجع» با استفاده از طیفسنجی سال انتشار مآخذ. تحقیقات اطلاعرسانی و کتابخانههای عمومی، ۲۴ (۱) :۱۰۳-۱۲۴
Ayres, A. J. (1968). Sensory integrative processes and neuropsychological learning disability. Learning Disorders, 3: 41–58.
Ayres, A. J. (1972). Types of sensory integrative dysfunction among disabled learners. American Journal of Occupational Therapy, 26(1):13-8.
Ayres, A. J. (2005). Sensory integration and the child: understanding hidden sensory challenges (25th anniversary ed., rev. and updated / by Pediatric Therapy Network ed.). Los Angeles, CA: WPS.
Anthony, S. H. (2005). Dr. Herbert J. Hall: Originator of Honest Work for Occupational Therapy 1904–1923 [Part I]. Occupational Therapy in Health Care, 19(3), 3-19.
Ballandonne, M. (2018): The historical roots (1880–1950) of recent contributions (2000–2017) to ecological economics: insights from reference publication year spectroscopy, Journal of Economic Methodology, DOI: 10.1080/1350178X.2018.1554227
Blacher. L & Christensen, J, L (2011). Sowing the seeds of the autism field: Leo Kanner (1943). Intellect Dev Disabil. 49 (3): 172–91.
Blanchard, J.J. & Cohen, A.S. (2005). The structure of negative symptoms within schizophrenia: implications for assessment. Schizophr Bull. 2006 Apr; 32(2): 238-45.
Brown, T. (2011). Journal quality metrics: Options to consider other than impact factors. American Journal of Occupational Therapy, 65(3), 346-350.
Brown, T., Gutman, S. A., Ho, Y. S., & Fong, K. N. (2018). A bibliometric analysis of occupational therapy publications. Scandinavian journal of occupational therapy, 25(1), 1-14.
Brownson, C. A., & Scaffa, M. E. (2001). Occupational therapy in the promotion of health and the prevention of disease and disability statement. The American journal of occupational therapy: official publication of the American Occupational Therapy Association, 55(6), 656-660.
Christiansen, C. (2007). Adolf Meyer revisited: connections between lifestyles, resilience and illness. Journal of Occupational Science, 14(2), 63-76.
Case-Smith, J., Richardson, P., & Schultz-Krohn, W. (2010). An overview of occupational therapy for children. Occupational Therapy for Children, 5, 2-31.
Clancy, H. & Clark, M J. (1990). Occupational Therapy with Children. Melbourne; New York: Churchill Livingstone.
Creavin, S. T., Wisniewski, S., Noel‐Storr, A. H., Trevelyan, C. M., Hampton, T., Rayment, D., ... & Patel, A. S. (2016). Mini‐Mental State Examination (MMSE) for the detection of dementia in clinically unevaluated people aged 65 and over in community and primary care populations. Cochrane Database of Systematic Reviews, (1).
Dunton, W. R. (1919). Occupational therapy: A manual for nurses. Philadelphia, PA: W. B. Saunders.
Dunton, W. R. (1934). The need for the value of research in occopational therapy. American Journal of Physical Medicine & Rehabilitation, 13(5), 325-328.
Folstein, M. F., Folstein, S. E., & McHugh, P. R. (1975). “Mini-mental state”: a practical method for grading the cognitive state of patients for the clinician. Journal of psychiatric research, 12(3), 189-198.
Gallus, J., & Mathiowetz, V. (2003). Test–retest reliability of the Purdue Pegboard for persons with multiple sclerosis. American Journal of Occupational Therapy, 57(1), 108-111.
Glennon, T. J. (2013). Sensory integration and praxis test. In Encyclopedia of Autism Spectrum Disorders (pp. 2791-2795). Springer New York.
Graff, M. J., Vernooij-Dassen, M. J., Thijssen, M., Dekker, J., Hoefnagels, W. H., & Rikkert, M. G. O. (2006). Community based occupational therapy for patients with dementia and their care givers: randomised controlled trial. BMJ, 333(7580), 1196.
Grant, I., & Heaton, R. K. (2015). Ralph M. Reitan: A founding father of neuropsychology. Archives of Clinical Neuropsychology, 30(8), 760-761.
Gutman, S. A., Brown, T., & Ho, Y. S. (2017). A Bibliometric Analysis of Highly Cited and High Impact Occupational Therapy Publications by American Authors. Occupational therapy in health care, 31(3), 167-187.
Hall, H. J. (1910). Work cure: A report of five years' experience at an institution devoted to the therapeutic application of manual work. Journal of the American Medical Association, 54(1), 12-14.
Harrell, L. E., Marson, D., Chatterjee, A., & Parrish, J. A. (2000). The Severe Mini-Mental State Examination: a new neuropsychologic instrument for the bedside assessment of severely impaired patients with Alzheimer disease. Alzheimer Disease & Associated Disorders, 14(3), 168-175.
Hou, J. (2017). Exploration into the evolution and historical roots of citation analysis by referenced publication year spectroscopy. Scientometrics, 110(3), 1437-1452.
Kanner, L. (1943). Autistic disturbances of affective contact. Nervous child, 2(3), 217-250.
Khasseh, A. A., & Mokhtarpour, R. (2016). Tracing the historical origins of knowledge management issues through referenced publication years’ spectroscopy (RPYS). Journal of Knowledge Management, 20(6), 1393-1404.
Lamb, S. D. (2014). Pathologist of the mind: Adolf Meyer and the origins of American psychiatry. JHU Press.
Law, M., Steinwender, S., & Leclair, L. (1998). Occupation, health and well-being. Canadian Journal of Occupational Therapy, 65(2), 81-91.
Lawton, M. P., & Brody, E. M. (1969). Assessment of older people: self-maintaining and instrumental activities of daily living. The gerontologist, 9(3_Part_1), 179-186.
Leydesdorff, L., Bornmann, L., Marx, W., & Milojevic, S. (2014). Referenced Publication Years Spectroscopy applied to iMetrics: Scientometrics, Journal of Informetrics, and a relevant subset of JASIST. Journal of Informetrics, 8(1), 162-174.
Mahoney, F. I. (1965). Functional assessment: The Barthel index. Maryland State Medical Journal, 14, 61-65.
Marx, W., Bornmann, L., Barth, A., & Leydesdorff, L. (2014). Detecting the historical roots of research fields by reference publication year spectroscopy (RPYS). Journal of the Association for Information Science and Technology: 65(4), 751–764.
Marx, W., Haunschild, R., Thor, A., & Bornmann, L. (2017). Which early works are cited most frequently in climate change research literature? A bibliometric approach based on Reference Publication Year Spectroscopy. Scientometrics: 110(1), 335-353.
McDowell, I. (2006). Measuring health: a guide to rating scales and questionnaires. Oxford University Press, USA.
Meyer, A. (1922). The philosophy of occupation therapy. American Journal of Physical Medicine & Rehabilitation, 1(1), 1-10.
Mulligan, S. (1998). Patterns of sensory integration dysfunction: A confirmatory factor analysis. American Journal of Occupational Therapy, 52(10), 819-828.
Murray, Anita C.; Lane, Shelly J.; Murray, Elizabeth A. (2001). Sensory integration (2. ed.). Philadelphia: F.A. Davis Reed, K. L. (2005). Dr. Hall and the work cure. Occupational Therapy in Health Care, 19(3), 33-50.
O’Flynn, P., O’Regan, R., O’Reilly, K., & Kennedy, H. G. (2018). Predictors of quality of life among inpatients in forensic mental health: implications for occupational therapists. BMC Psychiatry, 18(1), 16-20.
Pangman, V. C., Sloan, J., & Guse, L. (2000). An examination of psychometric properties of the mini-mental state examination and the standardized mini-mental state examination: implications for clinical practice. Applied Nursing Research, 13(4), 209-213.
Reitan, R. M. (1955). The relation of the trail making test to organic brain damage. Journal of consulting psychology, 19(5), 393-406.
Sorgaard KW, Hansson L, Heikkila J, Vinding HR, Bjarnason O. (2001). Predictors of social relations in persons with schizophrenia living in the community: a Nordic multicentre study. Soc Psychiatry Psychiatr Epidemiol; 36(1): 13-19.
Tiffin, J., & Asher, E. J. (1948). The Purdue Pegboard: norms and studies of reliability and validity. Journal of applied psychology, 32(3), 234.
Tombaugh, T. N., & McIntyre, N. J. (1992). The mini‐mental state examination: a comprehensive review. Journal of the American Geriatrics Society, 40(9), 922-935.
Wray, K. B., & Bornmann, L. (2014). Philosophy of science viewed through the lens of “Referenced Publication Years Spectroscopy” (RPYS). Scientometrics, 102 (3): 1987-199